صفحه اصلی / مقالات / سلماس پیشگام، واینک انگلستان، آمریکا و دنیا علیه نژاد پرستی- یوسف عزیزی بنی طرف

سلماس پیشگام، واینک انگلستان، آمریکا و دنیا علیه نژاد پرستی- یوسف عزیزی بنی طرف

سلماس را به یاد آورید. در اسفند ۹۵ با تصمیم شورای شهر این شهر تندیس فردوسی را از میدانی به این نام کندند. حرکتی مدنی و مسالمت آمیز علیه یک نماد نژاد پرستی. اما وزارت کشور و پلیس و نیروهای امنیتی پس از چند روز تندیس فردوسی را به جای اول برگرداندند؛ پس از اعتراض خود حکومت و برخی از فرهنگمداران تهرانی. شهردار سلماس هم برکنار شد و اعضای شورای شهر توبیخ.

به یاد آورید که سلماس آزربایجان هم مثل مشروطیت و انقلاب ۵۷ پیشگام مبارزه بود اما این بار نه فقط در سطح ایران، بلکه در سطح جهان. اما دنیا این را نمی داند متاسفانه.

چهار سال پس از آن رخداد تاریخی در زندگی نابرابران نظام نژادی و فرهنگی در ایران، شهروندان سیاه و همنوایان سفید آنان در آمریکا، انگلستان، نیوزلند، بلژیک، فرانسه و دیگر کشورهای غربی علیه نمادها و تندیس های نژاد پرستان برخاسته اند.

در آمریکا، معترضان، مجسمه کریستف کلمب، نماد استعمار و نسل کشی بومیان آمریکا را از جا کندند. در نیوزیلند، مجسمه ناخدا چارلز هامیلتون متهم به قتل قوم بومی ‘مآوری’ را برچیدند. در بلژیک، تظاهرکنندگان، تندیس لئوپولد دوم را کندند زیرا که در پایان های قرن نوزدهم شاه بلژیک بود و پوست ملیون ها کنگویی را کنده بود. نیز به روی تندیس بودوئن رنگ پاشیدند و باعث شدند تا پلیس آن را از جای برکند. او پادشاه بلژیک به هنگام استعمار کنگودر دهه شصت میلادی بود و عامل مرگ دلخراش لومومبا رهبر جنبش ضد استعماری کنگو. در انگلستان افزون بر ادوارد کولستون که معترضان سفید و سیاه تندیس او را در شهر بریستول از جا کندند و به رودخانه شهر انداختند، وینستون چرچیل را نشان کردند تا مجسمه اش را پایین کشند اما پلیس به دادش رسید و دور او را تخته کشید. چرچیل – البته – عامل شکست هیتلر هم بود اما خود نیز در استعمار و خشونت علیه ملیون ها آفریقایی، هندی و چینی دست داشت. اکنون نبرد جبهه ضد راسیسم در دانشگاه آکسفورد جریان دارد تا مجسمه سیسیل رودز – حاکم رودزیا در اوایل دهه شصت قرن پیش را پایین کشند زیرا او با حمایت از پنجاه هزار سفید پوست متمول و صاحب امتیاز، هشت ملیون سیاه را در فقر و تنگدستی نگه داشت. کیپلینگ رودیارد، ادیب راسیست انگلیسی برنده جایزه نوبل سال ۱۹۰۷ نیز در لیست سیاه معترضان است اما او مجسمه ندارد و قبرش در کلیسای وست مینستر است.

اما در ایران، نژاد پرستان فرهنگمدار و سیاستمدار همچنان بر کتابخانه ها، کتاب های درسی و غیر درسی فارسی، میدان ها، خیابان ها حکومت می کنند یا حضور دارند. فردوسی اگر مثل نژادپرستان یاد شده خدماتی به هم تباران خود کرده و زبان فارسی را زنده کرده است اما صدها سال است که من عرب، ترک، بلوچ و کرد را تحقیر می کند. او ذهنیت هموطنان ام را نسبت به من تیره و تار کرده است. مجسمه هایش هم به وفور در شهرهای ما روی سینه های ما سنگینی می کند. صادق هدایت نیز با نگارش رمان ها و پژوهش های بسیار در افشاندن بذر عرب ستیزی و ترویج نفرت علیه عرب ها و یهودی ها نقش بی بدیلی دارد. او و دیگر نویسندگان و شاعران و سیاستمداران راسیست تخم نفاق و بد دلی را در این سرزمین کاشته اند که تنها با حذف تندیس ها و نقد آثار آنان می توان از تاثیر منفی و ضد انسانی آثارشان کاست که بر سه نسل از خوانندگان ایرانی تاثیر نهاده اند و ما چهره قبیح پیامدهای این گفتمان نسل افکن را در فجایع و کشتارهایی می بینیم که در این نود سال و به ویژه در دو دهه اخیر علیه عرب ها به کار رفته است.

سلماس پیشگام کاری شد که اکنون جنبش ضد نژادپرستی به آن رسیده است. همه شهرهای ستمزده و بردگان فرهنگ و زبان چیره در ایران باید راه سلماس را پیش گیرند. و چه بهتر که نمادهای نژاد پرستی و استعمار داخلی به شکلی مدنی برچیده شود. ما عرب ها – البته – هنوز حتی مثل بردگان سیاه هم نمی توانیم نام شهرهای خودرا به زبان خودمان داشته باشیم. فرمانروایان امپریالیست شیعی – پارسی، همه مقدرات ما را در دستان چرکین و خونین خود گرفته اند. اما همه قراین نشان می دهد دوران تاریخی نوینی در جهان آغاز شده است و ایران از آن مستثنی نیست. این را باید هم فرمانروایان بدانند و هم همفکران نژادگرای آنان در اپوزیسیون. قیمومت فرهنگی، زبانی و سیاسی آنان زیر چالش رفته است.

منبع: صفحه فیسبوکی آقای یوسف عزیزی بنی طرف (فعال عرب)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *