صفحه اصلی / مقالات / چه کردید با شهریار؟! – محمدرحمانی فر

چه کردید با شهریار؟! – محمدرحمانی فر

امروز سالروز درگذشت شاعری است که هرچند شعر گفتن را به زبان مادریش آغاز نمود ولی سال‌های سال به زبان مادری خویش پشت کرد و عمر گرانمایه و هنر گرانبهای خویش را صرف خدمت به زبان و ادبیات فارسی نمود ولی باز هم به خاطر سرودن چند شعر در دفاع از حقانیت آذربایجان و خلق آثاری به زبان مادری خویش مغضوب پدرخوانده‌های ادبیات ایران گردید!

هرچند شهریار با سرودن شعر زیبای “حیدربابایا سلام” به زبان تورکی در مسیر “بازگشت به خویشتن” قرار گرفت و با سرودن منظومه بی‌بدیل “سهندیم” به “خویشتنِ خویش” دست یافت ولی اشتباه است اگر گمان کنیم علت‌العلل طرد شهریار از سوی پدرخوانده‌های ادبیات ایران سرایش اشعار تورکی از جانب وی بوده‌است. قبول دارم که شهریار با سرودن اشعار تورکی مغضوب دستگاه حاکم و فرهنگ حاکم قرار گرفت ولی روند طردشدگی شهریار از سال‌ها پیش آغاز و با سرودن شعر “الا تهرانیا انصاف می‌کن…” تکمیل شده‌بود.

بعضی وقت‌ها واژه‌ها در بیان مفاهیم، گنگ و نارسا هستند. شاید استفاده از واژه “طرد” چندان صحیح نبود. چون شهریار حتی آن زمانی که عمر و هنر شاعری خویش وقف زبان و ادبیات فارسی نموده بود نیز در میان پدرخوانده‌های ادبیات فارسی همچنان به چشم یک “فرزند ناتنی” و یا “مهمان ناخوانده” تلقی می‌شد! بی‌دلیل نیست که همین پدرخوانده‌ها اجازه ندادند تا شهریار شعری که برای جشن “هزاره فردوسی” سروده بود را قرائت نماید؛ با این بهانه که چرا باید یک “شاعر تورک” در جشن هزاره شاعری که عمرش را صرف پاسداری از زبان فارسی (با چاشنی تورک‌ستیزی) نموده‌است شعرخوانی نماید!

طنز تلخ ماجرا را ببینید!! شاعری تورک در مدح شاعری فارس که بارها و بارها در اشعارش به تورک‌ها توهین نموده، شعر می‌سراید ولی فرزندان راستین آن شاعر نژادپرست مانع شعرخوانی وی می‌شوند! آری حقیقت دارد که “حتی اگر ما تورک بودنمان را فراموش کنیم دشمنانمان هرگز تورک بودن ما را فراموش نمی‌کنند”.

آری شهریار حتی آن زمانی که عمر عزیز و هنر جاودانه خویش را وقف زبان و ادبیات فارسی نموده بود هم به علت تورک بودنش مطرود واقع شده‌بود. بی‌دلیل نیست که وقتی در بستر بیماری نفس‌های آخرش را می‌کشید، این بیت را زمزمه می‌نمود: “بیگانه شمردند مرا در وطن خویش/ تا بی‌وطن و از همه بیگانه بمیرم”!

درد طرد شدگی و بیگانه‌‌انگاری در “وطن خویش” دردی نبود که تنها در بستر مرگ سراغ شهریار آمده باشد. از شعر “الا تهرانیا…” گرفته تا چکامه “آذربایجان” و “سرود ایستگاه” و منظومه عظیم”سهندیم” و حتی شعر فلسفی “مومیایی” وی، همه و همه گواه آن است که شهریار سالها با این درد آشنا بود.

آنهایی که امروز با سر‌پوش نهادن بر این درد جانکاه شهریار و تغافل آگاهانه از اشعاری که شهریار در آنها صراحتاً از دردهای آذربایجان سخن گفته و حتی تورک بودن خویش را فریاد زده، با رویکرد گزینشی به سراغ اشعاری از وی می‌روند تا، به زعم خویش، شهریار را شاعری ایرانگرا و فارسگرا نشان‌دهند باید به این پرسش تاریخی پاسخ دهند که چه کردند با شهریار؟! چه بلایی بر سر شهریار آوردند که در وطن خویش، درد “بی‌وطنی” را تجربه کرد و حتی در بستر مرگ هم با همان درد جان سپرد؟

پ ن: این درد جانکاه تنها سرگذشت و سرنوشت شاعری سرگشته از دیار آذربایجان نبود، بلکه همانگونه که در کتاب “شهریارلا بیرلیکده…” نشان داده‌ام سرگذشت و سرنوشت مشترک ملت سرخورده آذربایجان است.

منبع: صفحه فیسبوکی آقای رحمانی فر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *