بر کسی پوشیده نیست که تورکها با تاریخ چند هزار ساله خویش ساکنان و صاحبان اصلی سرزمینی هستند که امروز “ایران” نامیده میشود. حتی اگر از تاریخ پیش از اسلام صرف نظر کنیم، حاکمیت ممتد هزار ساله تورکان بر این سرزمین قابل انکار نیست.
هرچند کودتای سیاه رضاخان که با طراحی و حمایت اربابان بریتانیایی وی صورت پذیرفت، بر حاکمیت هزار ساله تورکان پایان داد ولی تلاشهای وی و جانشینانش برای از بین بردن تمامی آثار و نشانههای فرهنگ باشکوه تورکان در این سرزمین، علیرغم وارد آوردن ضربات جبرانناپذیری بر پیکر این میراث ارزشمند، تاکنون نتیجهبخش نبودهاست.
تبلیغ میراث شوم نژادپرستی پارسی با ترویج اشعار نژادپرستانه فردوسی همه و همه با هدف امحای آخرین نشانههای حضور فرهنگی تورکان در این سرزمین صورت میگیرد و از همین روست که هرگونه انتقاد به این جرثومه نژادپرستی پارسی یعنی فردوسیِ زنستیز و تورکستیز گناهی نابخشودنی محسوب میگردد! از همین روست که فرماندار وقت سلماس که اجازه برچیده شدن مجسمه این جرثومه فساد را دادهبود، در انتخابات اخیر مجلس رد صلاحیت گردید! از همین روست که گزارشگر جوان ماکویی، یاور سلطانی، که به پوشش خبری برچیده شدن مجسمه این سمبل نژادپرستی پرداختهبود با حکم یکسال حبس مواجه گردیدهاست!
همانگونه که پیشتر از این هم بارها و بارها هشدار دادهام همه اینها نشانه بارزی است بر فرجام کودتای خزنده عناصر نژادپرست پانفارسیست در درون رژیمی که با شعار “برابری و برادری اسلامی” بر سر کار آمده بود. از نتایج همین کودتای خاموش است که فردوسی با همه زنستیزیش، تورکستیزیش، عربستیزیش، بلوچستیزیش… به جای سپردهشدن به “زبالهدان تاریخ” عنوان نامسمای “شاعر ملی” را به خود میگیرد و در حد یک قدیس مورد ستایش و توجه قرار میگیرد!
از نتایج همین کودتای خاموش است که “وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی” با انتشار کتاب ارزشمند “ددهقورقود” که به همت پژوهشگر جوان، میلاد بالسینی، برای چاپ آمادهشده بود مخالفت مینماید و انتشار این کتاب حماسی تورکان را مصداق “تبلیغ قومگرایی” تلقی میکند! این در حالی است که برعکس شاهنامه فردوسی، نه تنها در این کتاب هیچ قومی مورد توهین و تحقیر قرار نگرفته، بلکه زنان در داستانهای ددهقورقود از چنان جایگاهی برخوردارند که حتی میتواند برای جامعه امروزی ما هم الهامبخش باشد…