امروز، دهم تیرماه سالگرد تولد فرمانده و سردار بزرگ آذربایجانی بابک خرمدین است. در سال ۱۳۸۱ نزدیک به یکمیلیون نفر در این روز در قلعه بابک حضور یافتند و رویداد تاریخی را ثبت نمودند.
اگر عصیان ما به خاطر آزادیست، آزادی ما به خاطر برابریست، اگر خاک از آن ماست، بگذار شادی و اندوهش هم، از آن ما باشد و سرانجام، روزی برسد که تمام نعمات دنیا، بین تمامی انسانها به برابری قسمت گردد. «بابک خرمدین»
بابک خرمدین نزدیک به بیست سال در آذربایجان فرماندهی کرد و هیچوقت متجاوزگر نبوده و فقط در مقابل تجاوزگرانی که سعی در گرفتن خاک آذربایجان داشتند، ایستاد.
قلعه بابک (بابک قالاسی) یک دژ نفوذناپذیر بود که حمله هر سپاهی رو با چندین نفر سرباز خنثی میکرد.
جنبش اجتماعی و سیاسی بابک خرمدین در مبارزه با غارت، تحمیل عقیده و استثمار در تاریخ آذربایجان همچنان ماندگار و راهگشاست، این جنبش مردمی و سازماندهی آن از سوی بابک خرمدین بهگونهای بود که در مدت کوتاهی تهیدستان، کشاورزان بی زمین و پیشهوران جامعه را برای مبارزه طولانیمدت با خلفای عباسی و مزدوران و همدستان محلی آنان آماده کرد.
بابک مقابله و مبارزه با ظلم را برای برپایی جامعهای بانشاط و آزاد در کوههای آذربایجان سازماندهی کرد، در چندین جنگ سپاهیان خلیفه را شکست داد تا خلیفه راه نیرنگ و حیله را در پیش گرفت و « افشین » را که هم بابک و هم منطقه را میشناخت با پول و زر و وعده سلطنت خراسان فریب داد و با انبوهی از سپاهیان متعصب و گمراه به سراغ بابک فرستاد.
بابک خرمدین ( حسن ) در جولای۷۹۵میلادی ( تیرماه ۱۷۶ خورشیدی ) چشم به جهان گشود و در ۴ ژانویه ۸۳۸ میلادی (دیماه ۲۱۶ خورشیدی ) در سامرا به دست خلیفه عباسی به طرز وحشیانهای به قتل رسید، خلیفه بهقدری از دلاوریها و تواناییهای نظامی بابک خشمگین بود که پیش از کشتن، وی را سوار بر فیل در شهر چرخاند تا چشم زهری از مردم بگیرد و همزمان بابک را تحقیر کند. بابک به مدت ۲۰ سال رهبری شورش و خیزشی را به عهده گرفت که خلفای بنیعباس (مأمون و معتصم) را به چالش کشید، بابک در کوههای آذربایجان قلعه مقاومی بنا نهاد و تودههای مردم را پیرامون خود جمع کرد (در ۵۰ کیلومتری شمال اهر و ۳ کیلومتری جنوب غربی کلیبر) خرمدینان بهطور نهانی و آشکار با دستگاه خلافت مبارزه میکردند در سال ۲۰۱ هجری سرخ جامگان با خرمدینان به رهبری بابک در آذربایجان خروج کردند و مدت ۲۲ سال در آن سامان به استقلال زندگی کردند و شکستها به سرداران خلیفه وارد کردند (مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد ۲، ص ۱۸۶ )
خرمدینان بر این باور بودند که باید سازمان و نظم اجتماعی خود را بر اساس عدالت و تساوی بنا کنند و با ظلم، اجحاف و استثمار مبارزه پیگیر داشته باشند زیرا ظلم و ستم را تاریکی و اهریمنی میپنداشتند، آنان مالکیت عمومی را تبلیغ میکردند تا روستائیان را از ظلم صاحبان ملک، تیولداران و خراج بگیران خلیفه رها سازند، ازاینرو مردم منطقه بهویژه تهیدستان از آنان حمایت میکردند و به یاوهگویان خلیفه که بابک را راه زن و فاسد و فرزند زنی زشت، یکچشم و روسپی میخواندند اهمیت نمیدادند، یکی از راههای مخالفت با خلیفه که دین را ابزاری برای استثمار تودههای مردم قرار داده بود تبلیغ خرمدینی و شاد زیستی بود که اساس خلافت را میلرزند، ازاینرو خلیفه و مزدوران داخلی و محلی آن از گسترش ایده و بینش خرمدینان وحشت داشتند، بنابراین جنبش بابک از یکسو استقلالطلبانه و رهاییبخش بود و از سوی دیگر ماهیت طبقاتی داشت که میخواست دهقانان فقیر و پیشهوران تهیدست از ظلم و ستم خلیفه و همدستان داخلی آنان نجات یابند. خلفا اراضی اشراف و معابد زرتشتی را مصادره کرده در بین امیران عرب و دستنشاندگان محلی خود تقسیم کرده بودند، درنتیجه فقر در بین دهقانان بهشدت گسترشیافته بود که این خود به گسترش جنبش خرمدینان یاری میرساند. بابک در مدت کوتاهی بر نواحی بزرگی از تالش، اردبیل، دو سوی ارس و دشت وسیع مغان حاکم شد، ازآنرو مورد غضب و خشم خلیفه قرار گرفت.
بابک از دوران کودکی تیزهوش، کنجکاو و نیکرفتار بود و همراه پدر که روغنفروشی دورهگرد بود منطقه را میگشت و به خاطر میسپرد، همراه با آن با درد و رنج مردم آشنا میشد که در دوران شبانی با «جاویدان» از خرمدینان نامی آن دوران آشنا شد و با او همراه گردید تا اموال وی را سروسامان دهد، جاویدان بعد از مدت کوتاهی درگذشت و وصیت کرد که بابک راه و روش وی را ادامه خواهد داد، همسر جاویدان به حمایت از بابک برخواست و سپس به همسری بابک درآمد که نقطه عطفی در زندگی بابک بود و زمینه رشد و ترقی وی را مهیا کرد. همزمان بابک رابطه نزدیکی با حاکمان پیرامونی برقرار کرد تا بتواند مبارزه با خلیفه را گسترش دهد پیام هایی به « تئوفیلوس » امپراتور بیزانس فرستاد و امیدوار بود که از کمک های وی برخوردار باشد؛ که میسر نشد و در نهایت با شیطنت حاکم ارمنستان گرفتار نیرو های افشین شد. ( افشین با همه خیانت های خود مورد عنایت خلیفه قرار نگرفت، پس از دو سال از قتل بابک به زندان خلیفه گرفتار شد و از فرط گرسنگی جان باخت )
بابک سردار بی نظیری بود که برای رهایی و آزادی مردم از جور و ستم خلیفه می جنگید، روحی تسلیم ناپذیر داشت و هرگز در مقابل خلیفه سر خم نکرد، خواجه نظام الملک که خود اشراف زاده بود و وزیر سلجوقیان در « سیاست نامه » خود می نویسد: چون یک دستش را ببریدند دست دیگر در خون زد و بر چهره مالید، معتصم پرسید این چه عمل است؟ بابک جواب داد، در این حکمتی است، شما هر دو دست و پای مرا خواهید برید، چون خونم جاری شود، من روی خویش از خون سرخ کرده ام، تا چون خون از تنم بیرون شود، نگوئید که رویم از ترس و بیم زرد شده…
بابک به یکی از اسطوره های ماندگار در تاریخ آذربایجان تبدیل شده و می تواند الگویی برای مبارزه با تاریکی، خرافات و استبداد باشد، ازآنرو در همه دوران تاریک اندیشان، خرافه پرستان و استبداد دوستان با آن مبارزه کرده، نسبت های ناروایی به این جنبش مردمی داده اند. موسوی اردبیلی از گرایش جوانان آذربایجان به بابک به خشم آمده می گوید: بابک کسی بود که اردبیل را غارت کرد، مردم را کشت و مزدکیان را تقویت کرد و مرتضی مطهری فریاد می زند: بابک دشمن اسلام بود، نام بچه های خود را بابک نگذارید، او با اعراب نه با ایرانی ها می جنگید… همه این گفتار و تبلیغات گسترده نشانگر خوف و وحشت آنان از بیداری جوانانی است که با الهام و الگو قرار دادن جنبش مردمی بابک پایه های حکومت تاریک اندیش و ارتجاعی آنان را به مخاطره می اندازند.
ناامیدی، یاس و سرخوردگی جوانان در آذربایجان آنان را خواسته و یا ناخواسته به حماسه سازان تاریخ خود متمایل کرده است، در این راستا سالروز تولد بابک خرمدین که خواهان شاد زیستن بود به یکی از روز های مهم در مبارزه با استبداد و خرافات تبدیل شده، هر ساله ابعاد وسیعتری بخود می گیرد، سال ها است که جوانان از گوشه و کنار آذربایجان و مناطق دیگر در تیرماه هرسال ( دهم تیرماه ) شعار گویان و ترانه خوانان در قلعه بابک گرد هم می آیند تا سرود های آزادی خواهی خود را فریاد زنند، چند سالی این گردهم آیی ادامه داشت که رژیم احساس خطر کرد و شعار همیشگی خود را (ضد ملی و امنیتی) که در نهان دارد مطرح کرد و تبلیغات وسیعی براه انداخت تا اندیشه های فاشیستی را در جامعه استبداد زده تحریک کند. در این راستا برخی از به اصطلاح ملی گرایان (ورجاوند) هم به وحشت افتاده به نامه نگاری پرداختند و از خاتمی رئیس جمهور وقت درخواست کردند تا به هر روشی شده مانع از اینگونه گردهم آیی ها شود و حتا پا را فراتر گذاشته گردهم آیی جوانان (مردان، زنان و کودکان) در قلعه بابک را جریان خزنده و سازماندهی از سوی ترکیه و جمهوری آذربایجان خواندند، در حالیکه سرود جوانان آذربایجان در آنجا همان سرود ملی آذربایجان ( یاشا یاشا آذربایجان، پاینده پاینده آذربایجان) بود که برای نخستین بار از سوی فرقه دمکرات آذربایجان تنظیم شده بود. این کوته نظری با چاشنی شبه فاشیستی و خود بزرگ بینی که خود را قیم ایران و صاحب همه این جغرافیا می دانند، خود به یکی از عوامل مهم در استبداد پروری شده و از سوی رژیم تاریک اندیش ولایت هم به روش های مختلف حمایت می شود، زیرا وحشت آنان از پیوند این خواسته ها و سراسری شدن آنهاست.
منبع: گزیده ای مقاله «محمد حسین یحیایی»